این چند روزه رو عروسی یکی ار آشنا ها بودم . خیلی چیز ها گیرم اومد تازه فهمیدم که خدا برای ماها یه بازیچه بیش نیست تازه فهمیدم که خدا فقط یه حل المسائل تازه فهمیدم خدا فقط برای زمانی که ما مشکلی داشته باشیم تا وقتی مشکلی نداریم که با خدا کاری نداریم کسی کاری به کارش نداره ، زیاد هنر کنیم ?? رکعت نماز بخونیم و دولا و راست بشیم که بهمون گیر نده ؛ فلانی پس نماز و روزت چی شد؟!! اما همچین که گیر نداریم و تو خوشی ها غرق شدیم یادمون میره که خدائی هم هست که ماها رو خلق کرده و انتظاراتی به غیر از نماز و روزه ازمون داره .دیروز فهمیدم که ماها فقط تا زمانی با خدا کار نداریم که خوش نیستیم خدا ؟ اصلا یادمون میره که ای بابا ادم حسابی تو برای ماموریت اینجا اومدی ، اون رو فراموش نکنی جالی خیلی هامون خیلی چیزها هنوز جانیفتاده. تو عروسی چه حرامهائی حلال نمی شه و چه حلال هائی حرام. خیلی هامون تو عروسی ها محرم و نامحرم یادمون می ره. تو عروسی ها یادمون میره که همون خدای خالق برای این عروسی هم دستور که راهنمائی های داره خواسته هایی داره که دوست داره تو شادیهامون هم اون ها رو فراموش نکنیم اولین خواسته که فکر می کنم مهترینش اینه که من هم هستم من ؛ من خدا که تو رو خلق کردم الان هم ناظرتم منو فراموش نکنی لا اقل به یادم باش اگه نتونستی تمام خواسته هام رو اجابت بکنی . و ما با تمام وقاحت یادمون میره طرف های ما که اینجوری؛ تو عروسی ها گلایه ها سر به فلک میزنه کی اومده؟کی نیومده ؟ کی چیکار کرد و کی چیکار نکرد !! ولی کسی یلد خدا نست اصلا از اون احوالی نمی پرسن که هست ؟ نیست؟ راضی هست ؟ راضی نیست؟ و ......
نویسنده: کمال خادمی |
چهارشنبه 85 مهر 5 ساعت 5:19 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
به مناسبت تولد امام زمان (عج) این شعر هم از کار های خودمه
گو بیاید قاتل مادر را رسوا کند ، گو بیاید گو بیاید شوری در دل لبلا کند ، گو بیاید گو بیاید بر فرق حیدر مرحم نهد، گو بیاید گو بیاید تا چشمان زینب را بر هم نهد ،گو بیاید گو بیاید تا چشم یتیمان علی را خوابی برد ،گو بیاید گو بیاید بهر مساکینش نانی و آبی برد ،گو بیاید گو بیاید رقیه ها در بر گیرد گو بیاید گو بیاید سقائی از سر گیرد ،گو بیاید گو بیاید امت تشنه مهر و رحمتند ،گو بیاید گو بیاید گم کرده راه و گم کرده عترتند ،گو بیاید گو بیاید عترت مهجور از امتند ،گو بیاید گو بیاید ملائک هم از کار امت در حیرتند ،گو بیاید گو بیاید کار خاتم را خاتم کند ،گو بیاید گو بیاید تا خاک آدم را آدم کند ،گو بیاید گو بیاید بتخانه ها ویران کند ،گو بیاید گو بیایدادمی عبدالرحمن کند ،گو بیاید گو بیاید تفسیری تازه از قرآن کند ،گو بیاید گوبیاید هر آنچه آن نشد آن کند گو بیاید گو بیاید از کعبه رو نمائی کند ،گو بیاید گو بیاید تا خاک را هم خدائی کند ،گو بیاید گو بیاید کل یوما عاشوراست هنوز ،گو بیاید گو بیاید خیمه های دینمان در دود و سوز ،گو بیاید گو بیاید نفخت فیه روحی بی معنا شده ،گو بیاید گو بیاید انسانیت پر خوری معنا شده ،گو بیاید گو بیاید دلهامان تنگ عدل علی ست ،گو بیاید گو بیاید در او نور احمد منجلی ست ،گو بیاید گو بیاید ندای انا المهدی را سر دهد ،گو بیاید گو بیاید تا (صبح )در راهش سر دهد ،گو بیاید
نویسنده: کمال خادمی |
چهارشنبه 85 مهر 5 ساعت 5:19 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
این شعر از خودمه
نویسنده: کمال خادمی |
چهارشنبه 85 مهر 5 ساعت 5:19 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|